آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

بهترین هدیه ی زندگی مامان و بابا

تابستانه

سلاااااااااااام عزیزمممممممممم امروز میخوام  از سفر تابستونمون که با خاله و عمو و مامان جون و بابا جونی رفتیم بگم برات. چند روز به خاطر عید فطر همه جا تعطیلات بود و چند ماهی هم بود سفر نرفته بودیم تصمیم گرفتیم همگی بریم شمال شهر نوشهر. پنچشنبه ساعت 3 صبح حرکت کردیم و دخملی هم تا راه افتادیم چشماشو باز کرد و اصلااااا نخوابید و تا میخواستی بخوابی هی پیچ میخوردیم و بیدار میشدی و چند باری هم از اینکه نتونستی بخوابی ناراحت شدی هوای شمال بر خلاف همه ی تابستونای سال عالی بود نه گرم نه سرد و نه حتی شرجی. روز اول رو رفتیم جنگل سی سنگان و یه عالمه بازی و شادی کردی و خوش گذروندی و بعد از ظهرش هم رفتیم دریا اولش یه کم با باب...
21 مرداد 1392

19 ماهگی و 8 مرداد!!!!!!!!!!!

جوجوی کوچولو و خوشگلمون 19 ماهه شد هوراااااااااااااا مبارک عزیزممممم همیشه سرزنده باشی و خندون. عزیز مامان نوزدهمین ماه ورود به زندگیت مصادف شد با ششمین سالگرد ازدواج من و بابا جونی که باعث شده الان یه فرشته در کنارمون داشته باشیم. خدا را سپاس بابت این همه خوبی............ شب تولد 19 ماهگیت و سالگرد ازدواج ما رفتیم خونه خاله سحر و خیلی هم زحمت کشیده بود و من ازش خواسته بودم کیک هم بگیره تا دور هم یه شادی کوچولو داشته باشیم. جیگر مامان هم که عاشق کیک البته نه اینکه بخوری اصلا لب نزدی جز تا انگشت به کیک اما دوس داری شمع هاشو فوت کنی و هی تولد تولد بخونی و دست بزنی عسیسممممممممم. اون شب هم با خاطره ی شیرین و خوبش تمو...
12 مرداد 1392

شیرین زبونی هات

دخملک مامان بعضی وقتا با بابا جونش یه عالمه حرف میزنه و براش از روز مرگی هاش میگه و خیلی هم با هیجان جدیدا حرف زدن فرشته کوچولو خیلی خیلی بهتر شده همه کلمات رو تقریبا میگی اما بعضی هاش مفهموم نیس چند روز پیش بابایی برات 2 تا تخم کفتر آورد که بخوری و قشنگ حرف بزنی اما نذاشتم باباجون اونا رو بده بخوری اولا دخترم خیلی هم ناز و ملوس حرف میزنه که خودم دلم براش قنج میره هم اینکه اونا اصلا تمیز نیستن و پر از میکرب هستن و خدایی نکرده باعث مریضی ت میشه تخم کفتر هم افکار قدیمی ها بوده که اگه بچه ها بخورن زبونشون باز میشه برات چند تا عکس میذاریم از وقتایی که داری با باباجون خیلی خیلی جدی حرف میزنی قربونت برم عزیزمممممم &nb...
5 مرداد 1392

نی نی شکمو

عسل مامان این روزا تو نی نی وبلاگ مسابقه نی نی شکمو برگزار میشه اما راستش من به نتایج مسابقه معتقد نیستم هر کی دوست بیشتری داشته باشه اون برنده میشه مثل سری قبل که تو مسابقه شرکت کردیم و چون دوستامون نتونستن عضو بشن برنده نشدیم   ولی میخوام یه عکس از نی نی شکو خودم بذارم که همیشههههههه برنده ست دیشب مشغول ماست خوردن با انگشت های خوشملت بودی و من و بابایی فقط چند ثانیه تنهات گذاشتیم و وقتی برگشتیم تو این شکلی بودی         ...
2 مرداد 1392
1